سکوتم غوغاییست

به سراغ من اگر می ایی نرم و اهسته بیا

سکوتم غوغاییست

به سراغ من اگر می ایی نرم و اهسته بیا

دانشجوها بخوانند

سوال:با عرض سلام می خواستم بپرسم آیا محبت کردن دختر و پسر دانشجوی همکلاسی به یکدیگر اشکال دارد یا نه؟


 


جواب:با توجه به شرایط خاص دوران جوانى، طولانى بودن دوران تجردِ غالب دانشجویان و خطرات جدىِ تمایلات آشکار و پنهان نفسانى، لازم است برادران و خواهران دانشجو روابط خود را از نظر کمى و کیفى دقیقاً تحت کنترل قرار دهند و در سطح ضرورت حفظ کنند.


البته روابط با نامحرم تا آنجا که به شکستن حریم احکام الهى منجر نشود اشکالى ندارد بنابراین گفتگو و نگاه‏هاى متعارف بدون تفکر آلوده به گناه اشکالى ندارد. روشن است که هر فرد خود بهتر مى‏تواند تشخیص دهد که کجا از مرز فراتر رفته است. بَلِ اَلْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ آدمى بر نفس خود آگاه و بیناست»،(1).


همچنین حتى‏الامکان لازم است در کلاس‏ها به گونه‏اى باشند که کمترین اختلاط پدید آید و در برخورد و گفت و گو، هنجارهاى شرعى زیر رعایت شود:


 1- قصد لذت بردن و گناه در کار نباشد.


2- از گفت و گوهاى تحریک کننده اخلاقى پرهیز شود.


3- از نگاه‏هاى آلوده خوددارى شود چرا که در روایات از نگاه حرام به تیری زهرآلود از جانب شیطان تعبیر شده است.


4- حجاب شرعى رعایت گردد.


5- دو نفر نامحرم در محیط بسته تنها نمانند چرا که فرموده اند در این صورت نفر سوم آنها شیطان خواهدبود.


به هرحال باید مواظب بود تا با وسوسه های شیطان و نفس خود را فریب نداد و به آتش گناه و غضب الهی دچار نساخت.


-----------------------------------


پى‏نوشت‏


 (1) (قیامت، آیه 14)

 

به نقل از co2web.parsiblog.com

انواع خانواده ها از نظر تربیت

به طور خلاصه از نظر نحوه تربیت کودک و بطور کلی نحوه اداره سیستم خانواده می توان ۴ نوع خانواده را مشخص کنیم که عبارتند از:
۱) خانواده خشک و سخت گیر (والدین سخت گیر و مستبد)
۲) خانواده سهل گیر و آسان گیر
۳) خانواده گسسته (‌ خانواده پریشان )
۴) خانواده دمکرات (‌ خانواده سالم )
به علت مهم و مبسوط بودن این مبحث، هر یک از این ۴ دسته خانواده را در یادداشتی جداگانه شرح خواهیم داد:


الف) خانواده خشک و سخت گیر


۱) پدر و مادر ها با بچه ها همان طور رفتار می کنند که والدین خودشان رفتار کرده اند.
۲) تصمیم گیری با یکی از والدین خصوصا پدر انجام می گیرد. معمولا پدر خانواده حاکم بر رفتار و اعمال فرزندان است و هیچ یک از اعضای خانواده اجازه اظهار نظر ندارند
۳) والدین چنان رفتار می کنند که فرزندان می آموزند حق هیچ گونه ابراز عقیده ای را - حتی در مواردی که می تواند مانع از بروز بعضی مشکلات برای خانواده گردد - ندارند.
۴) اگر فرزندان از فرمان والدین اطاعت نکنند ‍ ، والدین آنان ناراحت ، خشمگین و آزرده خاطر می شوند.
۵) فرزندان جرات سئوال کردن در مورد انجام دادن یا انجام ندادن کارها را ، از والدین خود ندارند.
۶) والدین بر رفتا و کارهای فرزندان خود کنترل شدید دارند و همه تصمیمات را شخصا اتخاذ می کنند.
۷) والدین دلیلی را - برای دستوراتی که صادر می کنند - برای فرزندان خود ارائه نمی دهند و از آنان می خواهند بدون چون و چرا از این دستورات اطاعت کنند.
۸) نسبت به رعایت نظم و انضباط ،‌ ارزشی افراطی قایل هستند و والدین توانایی تحمل هیچ گونه بی نظمی را از طرف فرزندان خود ندارند.
۹) به سخنان کودکان خود گوش نمی دهند و اگر هم سخنی را بشنوند برای آن است که با آن مخالفتی را نشان دهند.
۱۰) در مواردی که فرزندان خود را نصیحت یا آنان را از انجام دادن کاری منع می کنند ،‌ دلیل خاصی را ارائه نمی دهند.
۱۱) برای تصمیات فرزندان خود ،‌ حتی اگر این تصمیمات معقول و مستند باشد ،‌ احترام قائل نیستند.
۱۲) معتقدند که چون سن ‍، تجربه و دانش آنان بیشتر از فرزندانشان است ‍، بنابراین ، حق دخالت در همه امور و حتی در خصوصی ترین کارهای فرزندان خود را دارند.
۱۳) برخورد آنان با فرزندان خود احترام آمیز نیست و حتی از تحقیر فرزندان خود در حضور دیرگان نیز ابایی ندارند.
۱۴) غالبا نیازهای عاطفی کودکان ارضاء نمی شود.
۱۵) ممکن است که والد ضعیف در چنین خانواده ای با کودکان ائتلاف کند در چنین حالتی ارزش هر دو والد نزد کودک شکسته می شود . اگر بنا باشد یکی از والدین به عنوان منبع قدرت خانواده آسیب ببیند می توان تصور کرد والد دیگر نیز ارزش پیشین خود را نخواهد داشت.
۱۶) چنین کودکانی احتمالا جذب گروه های بیرون شده و با عزت نفس پائین که دارند دچار بزهکاری می شوند.
۱۷) بسیاری از این والدین ممکن است به خاطر کمال گرایی که دارند ، کودکان را تحت فشار قرار دهند و از آنها بالاترین انتظارات را داشته و پیوسته به شکل نوین بر آنها سخت گیری کرده و برنامه های سخت گیرانه برایشان تدارک ببیند.
۱۸) احتمال دروغ گویی و ریا کاری در کودکان چنین خانواده هایی به علت ترس از تنبیه و سرزنش افزایش می یابد.
۱۹) چنین کودکانی به علت اینکه مرتبا علایقشان سرکوب شده و موجب تحقیر قرار گرفته اند و همچنین دیگران برای اموراتشان تصمیم گرفته اند ،‌ از خلاقیت کمی برخوردارند . اگر چه ممکن است به علت سخت گیری والدین از نظر آموزش بعضی از مهارتها ، پیشرفتی کرده باشند.
۲۰) اضطراب ،‌ افسردگی ،‌ همچنین وسواس و کمال گرایی ،‌ نا امیدی و بسیاری از مشکلات روانی ممکن است دامنگیر کودکان خانواده های سخت گیر گردد.
۲۱) غالبا والدین سخت گیر ، خود را منطقی نیز تصور می کنند. و برای هر کارشان دلیل تراشی می کنند. ولی غیر مستقیم به خاطر سختی گیری آنهاست که کودکان فرمانشان را اجرا می کنند نه منطقشان.


ب) خانواده سهل گیر و آسان گیر

 
۱) پدر و مادر به دنبال نیازهای ارضاء نشده خودشان هستند. دنبال جوانی و نوجوانی و دل مشغولی های خود هستند.
۲) به امر تربیت و ارضاء نیازهای جسمی و روانی کودک نمی پردازند و چون آسانگیر هستند ،‌ برای خاموش کردن صدای بچه ،‌ هر چه کودکشان از آنها می خواهد ، آنها انجام می دهند . لذا کودک پرتوقع تربیت می شود.
۳) هدفها و انتظارات برایشان روشن نیست و به همین دلیل ، در تربیت فرزندان خود از روش ، فلسفه یا دیدگاه خاصی پیروی نمی کنند.
۴) هیچ نوع کنترلی بر رفتار فرزندان خود ندارند و آنان را کاملا آزاد می گذارند تا به هر نحوی که خود مایل هستند ‍،‌ شیوه های خاص زندگی خود را انتخاب و به کار گیرند.
۵) هیچ نوع انتظار و توقع خاصی از فرزندان خود ندارند و فرزندان نیز به نوبه خود می آموزند که والدین نباید از آنان انتظار خاصی را داشته باشند.
۶) نسبت به رفتار فرزندان خود ‍،‌ حتی در مواردی که مورد آزار و اذیت خود آنان و دیگران قرار می گیرند ‍،‌ توجه خاص نشان نمی دهند و در این موارد ، بی تفاوت عمل می کنند.
۷) اگر فرزندان خانواده از دستورات آنان اطاعت نکنند ، ناراحت نمی شوند و چنان رفتار می کنند که گویی عدم اطاعت از دستورات والدین امری طبیعی ، عادی و متداول است.
۸) در پاداش دادن - وقتی از فرزندان رفتار پسندیده ای سر می زند - یا تنبیه آنان - در هنگامی که کار خلاف از آنان سر می زند - اهمال می کنند و بی تفاوت هستند (‌به یاد داشته باشیم که منظور از تنبیه کردن در معنای روانشناختی آن ،‌ محروم کردن فرزند از پاداش است و تنبیه بدنی مورد نظر نمی باشد).
۹) شیوه های رفتاری والدین چنان است که در فرزندان اعتماد لازم را نسبت به آنان ایجاد نمی کند.
۱۰) نسبت به تکالیف و نمرات درسی فرزندان خود توجه نشان نمی دهند و علاقه ای نیز به همکاری با معلمان و مدیریت مدرسه محل تحصیل آنان ندارند.
۱۱) آنچه را که فرزندان اراده کنند یا بخواهند ، برای آنان تهیه می کنند و در این مورد ،‌ سلیقه خاصی را اعمال نمی کنند.
۱۲) هیچ گونه تلاش خاصی را در زمینه استقلال فرزندان خود انجام نمی دهند و چنانچه یکی از فرزندان شدیدا به آنان وابسته باشد ،‌ کار خاصی را در زمینه کاهش این نوع وابستگی که بعدا برای آنان مشکل ساز خواهد بود ،‌ انجام نمی دهند.
۱۳) نظم و ترتیب را در محیط خانواده رعایت نمی کنند و از فرزندان خود نیز انتظار خاصی در این زمینه ندارند.
۱۴) فرزندان خود را برای انجام هر کاری آزاد می گذارند و حتی در مواردی که مداخله آنان لازم به نظر می آید ، دخالت نمی کنند.
۱۵) این بچه ها چون در زندگی با موانع مواجه نشده است ،‌ لذا وقتی وارد جامعه می شود به خاطر عدم تجربه کافی ، زود تسلیم میشود و شکننده هست.

 
ج) خانواده گسسته یا خانواده پریشان

 
۱) در این خانواده ها بعلت اختلاف بین والدین ، معمولا به صورت قهر و آشتی به سر می برند که تاثیر منفی روی کودکان می گذارد
۲) گاهی کودک به عنوان قاضی در نظر گرفته می شود و گاهی قربانی یکی از طرفین می گردد
۳) کودک علاوه بر اینکه نیازهای روانی و جسمانیش ارضاء نمی گردد ،‌ بتدریج الگوهای پرخاشگری را می آموزد . (‌ کودکانی که بدون مقدمه بچه های دیگر را می زند)
۴) میزان ارزش و احترامی که هر یک از افراد خانواده برای خود قائل هستند ‍ ، ناچیز است
۵) چهره افراد خانواده غالبا عبوس و افراد خانواده معمولا غمگین ‍، گرفته ‍،‌ افسرده و بی احساس به نظر می آیند
۶) گوش افراد خانواده برای شنیدن خواسته های یکدیگر سنگین است و صدای آنان یا بلند و خشن و گوشخراش است و یا به اندازه ای آرام و نجوا مانند است که به سختی قابل شنیدن می باشد
۷) نشانه دوستی و صمیمت در بین افراد خانواده کم است و در مواردی حتی از وجود یکدیگر نیز بی اطلاع هستند
۸) شوخی های افراد خانواده با یکدیگر در بیشتر اوقات گزنده ‍،‌ بیرحمانه و مبتنی بر قساوت قلب است
۹) بزرگترهای خانواده تا آن میزان سرگرم امر و نهی کردن و دستور دادن به کوچکتر ها هستند که برای مثال پدرو مادر هرگز نمی فهمند فرزندان آنان دارای چه ویژگیهای شخصیتی هستند
۱۰) فرزندان خانواده کمتر از وجود پدر و مادر خود به عنوان دو انسان بالغ ‍ ،‌ فهمیده ،‌ باشعور ،‌ اصیل و دوست داشتنی ،‌ بهره مند می شوند
۱۱) پدر و مادر برای احترازو دوری از یکدیگر ، آن چنان خود را مشغول کارهای خارج از محیط خانواده می کنند که گویی تنها وظیفه آنان کار کردن و تامین مایحتاج زندگی است
۱۲) افراد خانواده ، احساس تنهایی و بی یاور بودن می کنند و به این باور می رسند که بیچاره و نگون بخت هستند و در واقع نوعی درماندگی آموخته شده را تجربه می کنند
۱۳) افراد خانواده غالبا تکانشی عمل می کنند ‍ ،‌ عصبی هستند ، احساس گناه و تقصیر می کنند یا بر عکس ‍ ،‌ احساس می کنند مورد ظلم و ستم قرار گرفته اند و برای جبران این احساس گاه با یکدیگر رفتاری بسیار خشونت آمیز و غیر انسانی نشان می دهند
۱۴) افراد خانواده برای کنترل امورغیر ممکن ،‌ تلاش فراوان می کنند و هرگز متوجه نمی شوند که انجام بعضی از خواسته های آنان به وسیله طرف مقابل ‍، غیر ممکن است
۱۵) افراد خانواده گاه گرفتار مشکل کمال طلبی می شوند و در این راه ،‌ هم خود متحمل فشارهای روانی زیاد می شوند و هم بر افراد دیگر خانواده فشارهای فزاینده ای را می آورند
۱۶) افراد خانواده حالت اصطلاحا نهایت نگری دارند. و در نظر آنان همه پدیده های عالم در دو حد یک طیف هستند و هر پدیده ‍ ، شی ، صفت ،‌ مفهوم یا سفید است یا سیاه - یا خوب است یا بد - یا زیان آور است یا سودمند - یا دوست داشتنی است یا غیر دوست داشتنی - لذا هیچ حد واسطی را در نظر نمی گیرند.
۱۷) وابستگی افراد خانواده با یکدیگر نا سالم است و در این موارد یا نسبت به احساسات ، خواسته ها و نیازهای خود بی توجه هستند یا خود را مرکز و محور عالم به حساب می آورند و خود خواهی آنان در همه رفتارهایشان تجلی پیدا می کند.
۱۸) افراد خانواده نسبت به هر موضوع یا پدیده ای تعصب بی مورد و شدید نشان می دهند و این ویژگی باعث می شود از استدلال ، منطق ، و عقل سلیم فاصله بسیار داشته باشند
۱۹) افراد خانواده و خاصه فرزندان این خانواده ها با یکدیگر به رقابت ناسالم می پردازند و موفقیت یکی از آنان در زمینه خاصی ( مثل موفقیت شغلی ‍ ، خرید یک ماشین ، خرید یک لباس و ... ) موجب رنجش ، نگرانی ،‌ اضطراب و حسادت شدید فرد یا افراد دیگر خانواده می شود
۲۰) افراد خانواده مسائل و مشکلات خود را انکار می کنند و به همین دلیل نیز مشکلات آنان هرگز حل نمی شود و این مشکلات در همه ابعاد رفتاری آنان تجلی پیدا می کند
۲۱) افراد خانواده در مورد خود و دیگران به داوریها و قضاوت های نادرست می پردازند و یکی از اعتیاد های مضر و در عین حال لذت بخش آنان ‍ ، غیبت و بدگوئی از دیگران است
۲۲) دروغگویی در بین اعضای خانواده شایع است و هر یک از افراد خانواده یاد گرفته اند که برای اجتناب از درگیری و مشاجره های پایان ناپذیر بعدی ، به افراد دیگر دروغ بگویند.
۲۳) به سادگی افراد خانواده به یکدیگر فحش می دهند ،‌ همچنین خشونت های جسمی نیز رایج است. و نگرش هر یک از افراد خانواده بر این استوار است که طرف مقابل آنان فردی خود رای ،‌ نفهم ، خود خواه و ... است و بهترین راه برای به زانو در آوردن او کتک زدن و تحقیر اوست
۲۴) نگرشهای افراد خانواده در زمینه های مختلف ، تحریف شده است و باورداشتهایی نظیر - به زن نمی توان اعتماد کرد - همه آدمها بد هستند - هر فرد باید فقط به فکر خودش باشد و ... به سادگی تبلیغ می شود.
۲۵) فرزندان خانواده میل شدیدی را برای مورد تایید قرار گرفتن به وسیله اولیای خود نشان می دهند و با از دست دادن هویت خود و نیز بر خلاف میل و خواسته خویش ‍، به خواسته های هر چند نادرست پدر و مادر یا بزرگترها تن در می دهند
۲۶) احساس عدم رضایت از خود یا حالت از خود راضی بودن افراطی در بین افراد خانواده شایع است و آثار این نوع احساس در همه ابعاد رفتاری آنان مشاهده می شود
۲۷) احساس تنهایی و بی یار و یاور بودن در بین اعضای خانواده شایع است و در این راه به بن بست روانی یا غم و اندوه و مزمن و افسردگی می رسند
۲۸) افراد خانواده از اضطراب دائمی و احساس سردرگمی در رنج هستند و به همین دلیل ، اختلالات شناختی ، هیجانی و نیز اختلالات رفتاری در بین این خانواده ها شایع است.

د) خانواده سالم یا خانواده دمکرات


۱) افراد خانواده سرزنده و با محبت هستند و همه رفتار و اعمال آنان با نوعی اصالت توام است
۲) افراد خانواده به طور آشکار رنج و ناراحتی و نیز احساس همدری خود را نسبت به افراد دیگر خانواده بیان می کنند
۳) افراد خانواده از ریسک (‌خطر کردن )‌ معقول و سنجیده نمی هراسند و می دانند که ممکن است با خطر کردن اشتباهاتی نیز داشته باشند ‍ ، ولی اشتباهات شخصی هم می تواند خود مقدمه ای برای شناخت اشکالات شخصی و بنابراین زمینه ای جهت رشد و کسب تجربه بیشتر باشد
۴) افراد خانواده برای یکدیگر ارزش و احترام قایل اند و یکدیگر را دوست دارند و از این احساس خود شادمان هستند
۵) روابط افراد خانواده با یکدیگر هماهنگ و روان است و با آهنگی پرمایه و روشن با یکدیگر سخن می گویند
۶) زمانی که در خانواده سکوت برقرار است ‍، سکوتی است آرامبخش و نه سکوت مبتنی بر ترس یا احتیاط
۷) وقتی در خانواده سرو صدا هست ‍، صدای فعالیتی پر معنی است و نه غرشی رعد آسا و برای خفه کردن صدای دیگران
۸) هریک از اعضاء خانواده می دانند حق آن را خواهند داشت که حرف خود را به گوش دیگران برسانند و در این زمینه نیازی به سکوت و تحمل فشار حاصل از آن نمی باشد
۹) اگر یکی از اعضای خانواده هنوز فرصتی برای صحبت کردن پیدا نکرده است ‍، به دلیل تنگی وقت بوده است و نه کمی محبت ‍ ،‌ کم توجهی یا بی ملاحظه بودن اعضای دیگر خانواده
۱۰) اعضای خانواده به راحتی یکدیگر را نوازش می کنند و در آغوش گرفتن فرزندان توسط پدر و مادر امری است عادی و توام با تجربه عشق و محبت خانوادگی
۱۱) افراد خانواده صادقانه با هم صحبت می کنند ، با علاقه به سخنان یکدیگر گوش می دهند ، با یکدیگر رو راست و صادق هستند و به راحتی علاقه خود را به یکدیگر نشان می دهند
۱۲) افراد خانواده به راحتی و آزادنه با یکدیگر درد دل می کنند و این حق را دارند که درباره هر موضوعی (‌ مثل ناکامیها ، ترسها ، صدمه هایی که دیده اند ،‌ خشم خود ،‌ انتقاد از دیگری ، خوشیها یا کامیابیها )‌ ،‌ با یکدیگر سخن بگویند
۱۳) افراد خانواده برای کارهای خود برنامه ریزی می کنند و در این راه اگر مشکلی با مزاحم اجرای برنامه های از قبل تعیین شده آنان شود ،‌ به سادگی خود را با آن تطبیق می دهند و در نتیجه قادر هستند بدون تجربه احساس ترس یا واهمه ،‌ بیشتر مشکلات زندگی خود را حل و فصل کنند
۱۴) در خانواده ،‌ زندگی آدمی و احساسات بشری، بیش از هر عامل دیگری مورد توجه و احترام است
۱۵) در خانواده ،‌ پدر و مادر خود را مدیر یا رهبر خانواده می دانند و نه رئیس یا ارباب خانواده و نیز می دانند که در موقعیت های مختلف چگونه به فرزندان خود بیاموزند تا به مرحله یک انسان واقعی بودن نزدیک شوند
۱۶) اعضای خانواده در مورد اشتباهات خود (‌ در قضاوت ، رفتار ،‌ بروز هیجانها و ... ) به همان سهولتی با یکدیگر سخن می گویند که در مورد اعمال ، کردار و گفتار صحیح خود اظهار نظر می کنند
۱۷) رفتار اولیای خانواده با آنچه به فرزندان خود می گویند - یا توصیه می کنند - مطابقت کامل دارد و در این راه از خود صداقت بسیار نشان می دهند
۱۸) پدر و مادر خانواده مانند هر مدیر یا رهبر موفق ،‌ نسبت به زمان حساس هستند و مترصد آن می باشند تا از هر فرصت مناسب برای سخن گفتن و تعامل با فرزندان خود ،‌ استفاده کنند
۱۹) اگر یکی از افراد خانواده مرتکب اشتباهی شد و نادانسته خسارتی ایجاد نمود ، پدر و مادر و بزرگترها در کنار او قرار می گیرند تا از او حمایت کنند . این رفتار باعث خواهد شد تا فرزند بی دقت ،‌ بر احساس ترس یا گناه خود فایق آید و از فرصت آموزشی که پدر و مادر برای او فراهم کرده اند ،‌ بیشترین بهره را بگیرد
۲۰) اولیاء خانواده می دانند که فرزندانشان عمدا بدی نمی کنند. به همین دلیل ، اگر متوجه شوند که فرزند آنان در زمینه ای خرابکاری کرده است به این نتیجه می رسند که یا سوء تفاهمی در کار بوده است و یا احساس ارزش فردی و احترام به خویشتن ،‌ در فرزند آنان کاهش پیدا کرده است و باید برای این مشکل راه حلی را پیدا کرد.
۲۱) اولیا خانواده می دانند هنگامی فرزند آنان برای یادگیری آمادگی بیشتری خواهد داشت که خود را با ارزش بداند و احساس کند که دیگران نیز برای او ارزش قایل هستند.
۲۲) اولیاء‌ خانواده می دانند که هر چند با شرمنده ساختن کودک و تنبیه بدنی فرزندان می توان رفتار آنان را تغییر داد ،‌ اما این آگاهی را نیز دارند که آثار این تنبیه ها بر ذهن آنان باقی می ماند و به سادگی و به سرعت قابل ترمیم نمی باشد.
۲۳) وقتی یکی از فرزندان خانواده عملی را انجام می دهد که برای تصحیح عمل یا کار او الزامی به نظر می آید ، پدر و مادر آموزش فرزند خود را با گوش دادن - حس کردن - فهمیدن - و در نظر گرفتن زمان و دوره خاص رشد او ، آغاز می کنند.
۲۴) پدر و مادر خانواده می دانند که در زندگی هر شخص مشکلاتی پیش خواهد آمد و اجتناب از همه مشکلات زندگی امکان ناپذیر می باشد . بنابراین گوش به زنگ آن هستند که برای هر مشکل تازه ،‌ راه حلی پیدا کنند و به فرزندان خود نیز می آموزند تا چگونه در حل مشکلات از خلاقیت و نو آوری بهره بگیرند
۲۵) اولیای خانواده می دانند که تغییر و تحول از ویژگیهای زندگی است ، بنابراین ، می پذیرند که فرزندان آنان به سرعت مراحل مختلف رشد را طی می کنند و هیچگاه نباید سد راه رشد و تغییر فرزندان خود شوند

 
ه) خانواده آشفته :


۱) در خانواده ارزش و احترامی که هر فرد برای خود قائل است در حد پائین می باشد.
۲ ) ارتباطها غیر مستقیم ، مبهم و کاملا نادرست است.
۳) قواعد و مقررات خانواده ،‌ خشک ، نامردمی ، ناسازگار و همیشگی است.
۴) پیوند و رابطه با جامعه بسته ، مایوس کننده و یاس آور است و براساس ترس انجام می گیرد.


و) خانواده سالم یا بالنده:


۱) سطح ارزش و احترامی که هر فرد برای خود قایل است ، در حد معقول و منطقی می باشد.
۲) ارتباطها مستقیم ،‌ واضح ، صریح و مبتنی بر درستکاری است.
۳) قواعد قابل انعطاف ، انسانی ، منطقی دستخوش تغییر است.
۴) پیوند با جامعه باز ، سالم و امید بخش می باشد.


● خلاصه


گفته می شود که از هر صد خانواده تنها در صد اندکی ( سه یا چهار خانواده ) می دانند که چه باید کرد و به مرحله سلامت و بالندگی قابل توجه رسیده اند. محصول خانواده های پریشان یا آشفته فرزندان بیمار ،‌ نومید ، افسرده ، بزهکار و ضد اجتماعی ،‌ معتاد و .... است و اکثریت افراد مبتلا به بیماری های روانی و اختلالات رفتاری ،‌ الکلیک ، معتاد ‍ ‍، فقیر ،‌ از خود بیگانه ،‌ جانی و ... در خانواده های پریشان رشد پیدا کرده اند.می توان ویژگیهای مهم خانواده های پریشان و خانواده سالم را چنین خلاصه کرد. امیدوارم خانواده سالمی را داشته باشید . (‌یا - و )خانواده سالمی را در آینده تشکیل دهید.

منبع:سایت آفتاب

عزت نفس

عزت نفس

عزت نفس ، عبارت است از احساس ارزشمند بودن . این حس از مجموعه ی افکار، احساسات ، عواطف و تجربیات ما در طول زندگی ناشی می شود. می اندیشیم که فردی با هوش یا کودن هستیم  ، احساس می کنیم که شخصی منفور یا دوست داشتنی هستیم ،  مورد قبول و اطمینان هستیم یا خیر؟ خودرا دوست داریم یا نداریم؟

مجموعه این برداشت ها و ارزیابی ها و تجاربی که از خویش داریم باعث می شود که نسبت به خود احساس خوشایند ارزشمند بودن ، یا بر عکس احساس ناخوشایند بی کفایتی داشته باشیم . همه ی افراد ، صرف نظر از سن، جنسیت، زمینه ی فرهنگی و جهت و نوع کاری که در زندگی دارند ، نیازمند عزت نفس هستند. عزت نفس ، برابر است با خودباوری واقعی . یعنی : خود را آن گونه که هستیم باور کنیم و برای خشنودی خودمان و دیگران تلاش نماییم . عزت نفس واقعاً بر همه سطوح زندگی اثر می گذارد. در حقیقت ، بررسی های گوناگون حاکی از آن است که چنانچه نیاز به عزت نفس ارضاء نشود ، نیازهای گسترده تری  نظیر نیاز به آفریدن ، پیشرفت ، و یا درک و شناسایی استعدادهای بالقوه محدود می ماند. به خاطر بیاورید هنگامی که کاری را به بهترین نحو به پایان رسانده اید چه احساس خوشی به شما دست داده است. افرادی که احساس خوبی نسبت به خود دارند ، معمولاً احساس خوبی نیز نسبت به زندگی خواهند داشت . آنها می توانند با اطمینان به خود و اطرافیان ، با مشکلات و مسئولیت های زندگی مواجه شوند و از عهده آنها برآیند.

-  ویژگی های شخصی که عزت نفس بالا  دارد :

1-  مستقل عمل می کند: در مورد مسائلی چون استفاده از : وقت، پول، حرفه، لباس و مانند این ها ، خود دست به تصمیم گیری و انتخاب می زند.

2-  مسؤولیت پذیر است : سریع و با اطمینان عمل می کند. گاهی مسئولیت ِ کارهای روزانه ی خانه را بر عهده می گیرد و حتی دنبال موقعیت های کاری جدید می رود  و  بدون  آنکه از او خواسته شود ، به کمک دیگران می شتابد .

3-  به پیشرفت هایش افتخار می کند : هنگامی که از پیشرفت هایش ،  تعریفی به میان می آید ، با مسرّت تصدیق می کند و از این بابت احساس رضایتمندی می نماید.

4-  به چالش های جدید مشتاقانه رو می آورد : مشاغل نا آشنا، آموزش ها و فعالیت های جدید ، توجهش را جلب می کند و با اطمینان و اتکاء به نیروهای درونی ، خود را درگیر آنها می کند.

5-  دامنه وسیعی از هیجانات و احساسات را نشان می دهد : می تواند قهقهه بزند، بخندد ، فریاد بکشد و گریه کند . به گونه ای ناخود آگاه ، محبتش را بروز می دهد وبه طور کلی هیجانات طبیعی خود را ابراز می کند بی آنکه از بروز آنها خجالت بکشد .

6-  ناکامی را به خوبی تحمل می کند : هنگام روبه رو شدن با ناکامی ها ، می تواند واکنش های گوناگونی نظیر: شکیبایی، خندیدن به خود، بلند حرف زدن و ... از خود نشان دهد و قادر است از آنچه که موجب ناکامی اش شده ، سخن بگوید .

7-  می تواند خود را محاکمه کند :  با شجاعت تمام گاهی خود را به محکمه می کشاند و به نقایص و اشتباهات خود اقرار می نماید ، بی آنکه احساس ضعف نماید ؛ چرا که می داند اقرار به خطا اولین گام در رفع خطاست و انکار خطا نتیجه ای ندارد جز تکرار دوباره ی آن .

8-  احساس می کند می تواند دیگران را تحت تاثیر قرار دهد و از نفوذی که بر افراد خانواده و دوستان دارد ، مطمئن است و می داند که به خاطر شایستگی های باطنی می تواند دیگران را تحت تاثیر قرار دهد .

بر عکس ِ آنها ، اشخاصی که دارای اعتماد و عزت نفس پایین هستند ویژگی های زیر را دارند :

1-  قریحه های خود را دست کم می گیرند و مدام این جملات را درذهن خود تکرار می کنند :  نمی توانم این یا آن کار را انجام بدهم .  نمی دانم  چرا هیچ وقت نمی توانم فلان کار را یاد بگیرم ؟ و ...

2-  احساس می کند دیگران ارزشی برای او قائل نیستند: در محبت و پشتیبانی خانواده و دوستانش تردید دارد و احساس می کند دیگران ارزشی برای او قائل نیستند و یا احساس می کند که آنها اصلاً به او علاقه ندارند و از او حمایت نمی کنند.

3-  احساس ناتوانی می کند : عدم اطمینان یا حتی احساس درماندگی بر بیشتر نگرش ها و اعمالش سایه می افکند و با مسائل و مشکلات ، یا ناسازگاری های روزگار قدرتمندانه مقابله نمی کند .

4-  به آسانی تحت تاثیر احساسات ، خشم و تلقینات قرار می گیرد : او اغلب تحت نفوذ شخصیت ها قرار دارد  و رفتارش غالباً متأثر از کسانی است که اوقات خود  را با آنها می گذراند.

5-  دامنه محدودی از عواطف و احساسات را نشان می دهد : معمولاً فرد ِ فاقد ِ عزت ِ نفس ، از اینکه احساسات واقعی خود را نشان دهد شرم دارد ، زیرا فکر می کند این احساسات ممکن است برای دیگران مسخره به نظر آید و به طور مکرر رفتارهایی چون  بی قیدی و خشونت را از خود بروز می دهد.

6-  از موقعیت های نگرانی زا می گریزد: در برابر فشارهای روانی به ویژه ترس، خشم یا شرایطی که موجب آشفتگی اش می شود ، کم تحمل است . ترجیح می دهد از شرایط استرس زا بگریزد وبه جای آنکه محکم با آن رو به رو شود ، به قولی فرار را بر قرار ترجیح می دهد.

7-  بهانه جویی می کند و ناامید می شود : نازک نارنجی است . نمی تواند انتقاد کند یا درخواست های غیر منتظره را بپذیرد و برای انجام ندادن آنها ، عذر و بهانه می آورد. اصلاً بهانه جویی و دلیل تراشی ، حرفه ی اوست

ادراک اجتماعی

 ادراک اجتماعی


فرایندی را که موجب فهم و درک رفتار دیگران می شود ادراک اجتماعی می نامند. دو جنبه مهم این ادراک عبارتند از: ۱- درک احساسات دیگران که این کار از طریق علائم غیر کلامی انجام می شود؛ علائم غیر کلامی شامل :


الف) حالات چهره ( به طور کلی در چهره انسان شش هیجان مختلف و اساسی وجود دارد خشم، ترس، شادی، غم ، تعجب، تنفر)


 ب) تماس چشمی 


 ج) تن صدا( زیر و بمی، بلندی، سرعت، موزون بودن، تردید و تامل در کلام و ...) 


 د)زبان بدن( حالت بدن ، حرکات سر و دست ، لرزش یا آرامش بدن و ...)


 ی) تماس بدنی                                                             می باشند.


نظریه موازنه صمیمیت: در برخوردهای مختلف بسته به این که با چه کسی ( دوست، همکار، همسر، رئیس و ...) در باره چه موضوعی (مسائل کاری، مسائل عشقی و...) در کجا ( خیابان ، رستوران، خانه و ...) سخن می گوئیم سطوح مختلفی از صمیمیت در یک بعد افزایش می یابد ( مثلا کم شدن فاصله بین دو نفر) افراد این را با کاهش علائم صمیمیت در بعد دیگر ( مثل تماس چشمی ) جبران می کنند. به طور مثال وقتی افراد غریبه وارد فضاهای تنگی مثل آسانسور می شوند ، چون به اجبار فواصل میان افراد بیش از حد نزدیک می گردد، به صورت متعارف تماس چشمی کاهش می یابد یا به طور کلی حذف می شود.


همگانی بودن کیفیت ابراز هیجانها: یافته های تحقیقی نشان می دهد اگر به بخش دور افتاده ای از جهان سفر کنیم و گروهی از افراد را که قبلا با غریبه ای برخورد نکرده اند ببینیم حالات چهره آنها را در موقعیتهای مختلف شبیه حالات چهره خود خواهیم یافت؛ به طور مثال آنها به هنگام شادی لبخند می زنند و هنگام برخورد با شرایط خشم انگیز اخم می کنند. البته از تفاوتهای فرهنگی در این خصوص خصوصا در مورد علائم غیر چهره ای مثل زبان بدنی و کیفیت صدا نباید غافل شد.


إسناد: روان شناسان اجتماعی به فهم چگونگی رفتار دیگران اکتفا نمی کنند و در صدد فهم چرایی رفتار آنها نیز هستند که این فرایند به إسناد معروف است؛ به علت پیچیدگی إسناد ، نظریه های بسیاری برای تبیین نحوه عمل آن ابراز شده است که ما ذیلا خلاصه ای از مهمترین آنها را ذکر می کنیم:


1- نظریه هایدر : وی که پدر نظریه های اسناد شناخته می شودمعتقد است برای یک تعامل اجتماعی موفق باید محیط اجتماعی خود را به طور مؤثری بفهمیم و برای این منظور باید رفتار را معلول فرض کرده و منابع علی آن را در فرد یا محیط جستجو کنیم؛ بعت درونی وقتی قابل استنباط است که هیچ عامل بیرونی قابل قبولی برای توضیح اعمال فرد وجود نداشته باشد.


عامل علی درونی فردی نیز خود دارای دو مؤلفه است: اول توانایی فرد برای انجام دادن عمل  و دوم کوششی که صرف آن می کند              که چنانجه هر کدام از این دو نباشد تاثیر آن دیگری نیز صفر است؛ یعنی توانایی بدون بلاش یا تلاش بدون توانایی به عملی منجر نخواهد شد.


عقاید زیر بنایی هایدر با دو بیان اسنادی بنیادین در ارتباط است: آیا عمل معلول گرایشهای درونی است یا عوامل بیرونی؟  و اگر درونی است عمدی بوده یا غیر عمدی ؟       به عنوان مثال اگر بی اعتنایی دوست همکلاس مان را یک معلول در نظر بگیریم باید بفهمیم که آیا او واقعا به ما بی علاقه شده ( اسناد درونی) یا از یک اختلاف خانوادگی رنج می برده است ( اسناد بیرونی) پاسخ های ما به این گونه سوالها راهنمای رفتار بعدی ماست. برای رفتار مناسب باید اسناد درستی بدهیم.


2-نظریه جونز و دیویس:نظریه استنباط متناظر جونز و دیویس در پی پاسخ به این پرسش است که ما چگونه بر اساس اعمال آشکار دیگران استنباط می کنیم که آنان دارای صفات یا خلق و خوی خاصی هستند که در گذر زمان نسبتا ثابت است ؟ به عنوان مثال فردی که به سرعت به طرف اتوبوس می رود و افرادی را که بر سر راهش هستند را به شدت کنار می زند آیا فردی است که همواره عجول و ناشکیباست؟ لزوما نه. در واقع او ممکن است اکثرا متین و مؤدب باشد و این رفتار او یک استثنا به حساب بیاید. پس چه باید کرد؟ این مشکل از طریق توجه به انواع خاصی از رفتار قابل حل است که در چهار موقعیت زیر به دست می آید:


الف:عدم مطلوبیت اجتماعی: یعنی اگر فرد عملی را انجام دهد که شرایط محیط در آن لحظه نوع دیگری از رفتار را اقتضا می کرده احتمالا رفتار او از یک صفت دائمی سرچشمه می گیرد.


ب)داشتن آزادی عمل و حق انتخاب


ج)عدم انطباق با نقش اجتماعی : رفتاری که بر اساس ایفای نقش اجتماعی باشد لزوما انگیزه ها یا باورهای اساسی شخص را نشان نمی دهد. مثلا رفتار یک آتش نشان که خود را به آتش می زند تا آن را خاموش کند لزوما بیانگر این نیست که وی فردی انسان دوست است زیرا ممکن است صرفا به وظیفه شغلی اش عمل کرده باشد.


د) انتظارات: ما معمولا درباره افراد اطلاعاتی بیش از رفتار فعلی آنها در اختیار داریم. انتظاراتی که بر اساس اطلاع از گرایش ها و نگرش های گذشته فرد می تواند به ما کمک کند تا از استنباط های عجولانه ای که صرفا بر اساس یک رفتار شکل گرفته است خودداری می کنیم و اگر افراد به شیوه ای جدید و متفاوت با این انتظارات عمل نمایند ، باور می کنیم که احتمالا یک اسناد بیرونی در کار است.


پس مطابق این نظریه هنگامی می توانیم به اسناد درونی اطمینان بیشتری داشته باشیم که استنباط از رفتارهایی باشد که دارای مطلوبیت اجتماعی کمتری است ، آزادانه انتخاب شده است ، لزوما مطابق با نقش های اجتماعی تعریف شده نیست و با انتظارات ما و اطلاعات مربوط به گذشته فرد هماهنگی دارد.


3- نظریه کلی: اگر ما از رفتارهای دیگر فرد هم آگاه باشیم می توانیم از روش کاملتر کلی که وی آن را " الگوی تغییر همگام " نامید استفاده کنیم. وی معتقد است افراد از سه نوع اطلاعات بهره می جویند تا به اسناد عّلی دست یابند اول : اشیای محرک   دوم:عمل کنندگان ( اشخاص )    سوم : موقعیت ها


یعنی آیا " شخص مورد مطالعه " فقط به این محرک پاسخ معلوم را داده است یا به هر محرک دیگری هم همین پاسخ را می دهد( تمایز) و آیا افراد دیگر نیز به این محرک همین پاسخ را می دهند یا خیر ( توافق) و در پایان آیا " شخص مورد مطالعه " در همه موارد به محرک چنین پاسخی را می دهد یا خیر؟ ( همسانی)


برای آنکه اسناد درونی داده شود باید تمایزکم ، توافق در سطح پایین و همسانی بسیار باشد.


برای آنکه اسناد بیرونی داده شود باید تمایز زیاد، توافق در سطح بالا و همسانی بسیار باشد.


برای آنکه یک اسناد موقعیتی ( زمانی یا مکانی ) شناخته شود باید تمایز زیاد ، توافق در سطح پایین و همسانی نیز کم باشد.


4- نظریه واینر: وی معتقد است علاوه بر علت یابی درونی و بیرونی اسنادهای دیگری نیز می تواند وجود داشته باشد و بر این اساس یک طبقه بندی سه بعدی مطرح کرد:


_ علت (درونی یا بیرونی )


_ پایداری یا ناپایداری


_ قابل مهار بودن یا غیر قابل مهار بودن


اسنادهای مختلف احساسات متفاوتی را به وجود می آورند . مثلا اگر در امتحان نمره زیر 10 آورده باشیم ممکن است احساس بدی داشته باشیم ولی نوع این احساس بستگی دارد به این که نمره پایین را چگونه تفسیر کنیم؟ یا آن را به چه علتی اسناد دهیم؟  اگر گمان کنیم که امتحان غیر منصفانه بوده عصبانی می شویم. اگر گمان کنیم که از هوش پایینی برخورداریم افسرده می شویم و اگر گمان کنیم که مطالعه لازم را نکرده ایم خود را گناهکار می یابیم و .....


منابع اساسی خطا در اسناد:


* شرط لازم در مورد مسئول دانستن افراد در یک مورد نقش داشتن علل درونی در بروز عمل است و البته در این زمینه سوگیری هایی وجود دارد که سبب اسناد اشتباه و نتیجه گیری نادرست می شود که به این سوگیری ها  


" منابع اساسی خطا در اسناد " گفته می شود که عبارتند از:


الف) خطای بنیادی اسناد: واقعیت این است که ما معمولا پس از مشاهده رفتار تمایل داریم آن را به عوامل درونی نسبت دهیم ( یعنی فرد را مسئول عمل بدانیم ) و معمولا عوامل بیرونی را نادیده می گیریم ؛ به عبارت دیگر در وقوع یک عمل شرایط محیطی ای مؤثز است و عمل در بستری اتفاق می افتد که ما به آن توجه لازم را مبذول نمی داریم.


نقش ایمان در اسناد: در حقیقت ایمان مانعی درونی است که از تفسیر گفتار و رفتار دیگران به صورتی که موجب اختلاف و جدایی مومنان بشود جلوگیری می کند. در این زمینه آیات و روایات بسیار زیادی در مورد حسن ظن به دیگران وجود دارد که تنها چند مورد به عنوان نمونه ذکر می شود: امام علی ( علیه السلام ) می فرماید:" به گفتار برادرت تا وقتی که تفسیر نیکو می توانی کرد ، گمان بد نبر" امام صادق ( علیه السلام ) نیز در جایی می فرمایند:" هر گاه مومنی برادر مومنش را مورد اتهام قرار بدهد ، ایمان از قلب او محو می شود چنان که نمک در آب حل می گردد" همچنین در آیه 12 سوره مبارکه حجرات آمده است: ای کسانی که ایمان آورده اید از بسیاری از گمان ها بپرهیزید که پاره ای از گمان ها گناه است"


همچنین در روایتی آمده است : " مردی خدمت امام موسی بن جعفر ( علیه السلام ) آمد و عرض کرد از یکی از برادران دینی کاری نقل کردند که من آن را ناخوش داشتم. از خود ش پرسیدم انکار کرد ، در حالی که جمعی از افراد این مطلب را از او نقل کردند . امام فرمود : گوش و چشم خود را نسبت به برادر مسلمانت تکذیب کن حتی اگر 50 نفر سوگند خوردند که او کاری کرده و او بگوید نکرده ام از او بپذیر و از آنان نپذیر . هرگز چیزی را که مایه ی عیب و ننگ اوست و شخصیتش را از میان می برد در جامعه پخش نکن زیرا در این صورت از کسانی خواهی بود که خداوند درباره آنان فرمود:"کسانی که دوست می دارند زشتی ها در میان مؤمنان پخش شود عذاب دردناکی در دنیا و آخرت دارند"


بنا بر این مقتضای ایمان و باورهای دینی  آن است که برای ایجاد امنیت اجتماعی همه جانبه آبرو و حیثیت افراد مصون باشد لذا تا زمانی که در مورد عمل ناپسند دیگران یقین پیدا نکرده ایم نباید به آن بد گمان باشیم . البته برای واگذاری مسئولیتها و امانت ها به افراد ، خصوصا امور خطیر و مهم، نباید به این مقدار اکتفا کرد بلکه باید در صدد تحقیق بیشتر باشیم و جانب احتیاط را رعایت بکنیم. همچنین  حسن ظن به دیگران هنگامی رواست که اکثر جامعه اهل صلاح باشند و به طور نسبی به مقتضای باورهای ایمانی عمل کنند، اما هنگامی که فساد و ظلم بر جامعه حاکم باشد گمان نیک شایسته نیست. امام علی ( علیه السلام ) می فرماید: هنگامی که صلاح بر مردم جامعه ای حکمفرما باشد و فرد به کسی که آشکارا مرتکب بدی نشده گمان بد ببرد بر او ستم کرده است و هنگامی که فساد در میان مردم حاکم باشد و کسی به دیگری حسن ظن داشته باشد، فریب خورده است.


ب)اثر عامل- ناظر : یعنی اسناد ما در تعیین علل درونی و بیرونی به عامل یا ناظر بودن ما بستگی دارد . به عنوان مثال اگر ببینیم دیگری به زمین افتاد ، حادثه را به دست و پا چلفتی بودن او اسناد می دهیم ( علل درونی) اما اگر خود ما افتادیم می گوییم کف کفشهایم صاف و لغزنده بود یا دیگری به من تنه زد( علل موقعیتی)


ج)سوگیری خدمت به خود: معمولا این سوگیری درانسان وجود دارد که نتایج مثبت و موفقیت آمیز را اسناد درونی و شکست ها اسناد بیرونی می دهد. مثال رایج آن پیروزی و شکست ورزشکاران است که اگر پیروز شوند این پیروزی محصول تلاش و تمرینات سخت آنها بوده است اما اگر شکست خورده باشند یا داور مقصر است یا حریف ضد ورزش بازی کرده است و ....


برداشت: برداشتهای اولیه ای که از دیگران داریم ، بسیار حائز اهمیتند و در واقع روند ارتباطات آینده ما با آنان را شکل خواهند داد و عموما گمان بر این است که برداشتها هنگامی که شکل گرفتند کمتر قابل تغییرند. به همین دلیل است که ما خود را برای اولین ملاقات با همسر ، مصاحبه شغلی و دیگر موقعیتهایی که در آن ، نخستین بار با دیگران برخورد داریم با دقت آماده می کنیم.


مواد خام نخستین برداشت: شکل دهی برداشتهای اولیه معمولا بدون کوشش حاصل می شود. این برداشتها از طریق ادراک دیگران از طریق ارتباط غیر کلامی آغاز می شود که شامل موارد زیر می باشند :


یک- قیافه ی ظاهری( حالات چهره، نحوه لباس پوشیدن ، آرایش موی سر و صورت ، سن و ...)


دو – ریخت بدن(چاقی و لاغری)


سه – ویژگی های حرکتی شخص ( نگاه ، ژست ، طرز راه رفتن ، حرکات سر و دست و...)


چهار- لحن صدا


تجلی ایمان در علایم غیر کلامی :


_ گشاده رویی: مومن چهره شادی دارد و ناراحتی های خود را دربرخوردهای اجتماعی میان مردم بروز نمی دهد. امیر المومنین علیه السلام می فرماید : " مومن شادیش در چهره اوست و اندوهش درون دل"      "گشاده رویی تو بر کرامت و بزرگواریت دلالت می کند "       همچنین امام باقر علیه السلام می فرمایند " خوشرویی و گشاده رویی باعث جلب محبت مردم و نزدیکی به خداوند است و ترشرویی و گرفتگی باعث دشمنی و دوری از خداوند است"


* در  سایر موارد به علت رعایت اختصار از ذکر روایات پرهیز می شود*


_ سکوت اندیشمندانه                   _ پاکیزگی و آراستگی ظاهر                  _ رعایت حریم عفاف


_ خشوع  و رقت قلب                 _ داشتن بدنی آرام و باوقار                   _ داشتن تواضع و پرهیز از تکبر


_قاطعیت و استواری در سخن        _ رعایت میانه روی در بلندی و کوتاهی صدا


البته در شکل گیری برداشت های نخستین  انتظارات ، انگیزه ها ، خلق و خو ، موقعیت و ... نیز مؤثرند. نیز روشن است هنگامی که ما تجربه ی بیشتری درباره ی دیگران کسب می کنیم ماهیت برداشتهای ما تغییر می یابد.


در ابتدا برداشتها عمدتا مشتمل بر نمونه های عینی رفتار است و سپس هنگامی که تجربه ما درباره دیگران زیادتر شد برداشتهای ما اساسا بر پایه ی امور انتزاعی هستند که از مشاهده مکرر رفتار دیگران ناشی شده است.

 

                                                                با تشکر از دوست عزیزمحسین همازاده